خلاصه داستان: 10 سال از اعضای افسانه ای F4 Tsukasa Domyoji ، Rui Hanazawa ، Sojiro Nishikado و Akira Mimasaka فارغ التحصیل شده اند. از زمان عزیمت آنها ، مدرسه در حال کاهش است. درست 5 است ...
خلاصه داستان: به عنوان شاهزاده سوم ، چانگ نائونگ ، از صعود تاج و تخت دور بود. سالهای ابتدایی وی آشفته بود زیرا کره با تنش های سیاسی از داخل و خارج از کشور روبرو شد و به عنوان پسری با آدم ربایی روبرو شد تا اوضاع بدتر شود. eventuall ...
خلاصه داستان: ها یونگ، دانشجوی سال اول کالج، به پسری به نام سو ووک علاقه مند است که در یک کتابفروشی دست دوم نزدیک مدرسه اش کار می کند. ها جونگ برای دیدن سو ووک از مغازه بازدید می کند تا کتاب بخرد و بفروشد. با گذشت زمان، سبک زندگی او تبدیل به...
خلاصه داستان: ایسان زندگی پادشاه کره، جئونگجو، بیست و دومین فرمانروای سلسله چوسان را به نمایش می گذارد. جئونگجو در تاریخ کره به خاطر همدردی با شرایط سختی که مردمش با آن دست و پنجه نرم میکردند، یاد میشود
خلاصه داستان: داستان دو قانون شکار و یک شکارچی فضل در منچوری دهه 1940 و رقابت آنها برای داشتن نقشه گنج در حالی که توسط ارتش ژاپن و راهزنان چینی تعقیب می شوند.
خلاصه داستان: این درباره زندگی کیم چئو سون در دوران سلسله چوسون است. کیم چئو سون یک خواجه وفادار و وفادار برای پادشاهان مختلف، مانند پادشاه پنجم، مونجونگ، و دهمین پادشاه، یونسانگون، در دوران چوسون بود.
خلاصه داستان: در دوران سلسله چوسون، ریونگ روزها در بازار به عنوان یک هولیگان عمل می کرد، اما شب ها دزدی بود که از مقامات دولتی فاسد سرقت می کرد تا به فقرا بدهد.
خلاصه داستان: شین یون بوک یک نقاش بسیار با استعداد است که خود را به شکل یک پسر در می آورد تا بتواند به آکادمی نقاشی نفوذ کند تا هنر خود را بهبود بخشد - و به دنبال قاتل پدرش بگردد. کیم هونگ دو مردی است که به یون بوک نحوه نقاشی را آموزش می دهد ...
خلاصه داستان: پسر ایل گئون به طور غیر منتظره می میرد. او که نگران تنها گذاشتن دخترش است، 49 روز مهلت دارد تا به کارهای ناتمام خود رسیدگی کند و به عنوان روحی بازگردانده می شود که روزانه 3 ساعت می تواند جسد تاجر چا سه را در اختیار بگیرد...
خلاصه داستان: داستان سریال از بیست و سومین سال سلطنت شاه یوری پسر جومونگ شروع میشود شاه یوری برای مطیع کردن قبیله ی گیسان وارد جنگی با این قبیله میشود وموفق میشود با پیروزی در این جنگ قبیله ی گیسان را مطیع خود سازد. در همین حال همسر شاه یوری پسری برای او بدنیا می آورد. فرماندهان شاه یوری بعد از اتمام جنگ به علت افزایش بیش از حد قدرت شاه یوری توطئه قتل وی را میکنند اما شاه از این توطئه جان سالم به در میبرد فرماندهان که فکر میکنند شاه یوری مرده است به قصد تصرف پایتخت گوگوریو یا همان قلعه ی گونگنا به سمت این شهر رهسپار میشوند.
سر کرده گروه شورشیان بعد از ورود به پایتخت در محاصره شاه یوری و افرادش قرار میگیرد و کشته میشود و شورش خنثی میشود. شاه یوری بعد از این اتفاق به قصد دیدن پسرش به دیدن ملکه میرود ولی متوجه میشود که ساحره پسر او را با خود به معبد برده است شاه یوری رهسپار معبد میشود ولی حرفهایی از دهان ساحره میشنود که چهار ستون بدنش را به لرزه در می آورد. ساحره به شاه یوری میگوید که پسرش با طالعی شوم بدنیا آمده است ساحره به یوری میگوید که شاهزاده تازه به دنیا آمده باعث مرگ والدین و برادران و پسر خویش میشود و در نهایت گوگوریو را که به دست جومونگ کبیر بنا نهاده شده است به سرنگونی میکشاند، ساحره به یوری میگوید که باید پسرش را بکشد تا خدایان مانع این اتفاقات شوم شوند…