خلاصه داستان: رویاهای شیشهای، درامی خانوادگی در مورد دو برادر و دو خواهر (که هر چهار نفر آنها آرزوی ازدواج با فرزند خانواده ای پولدار را دارند) و پدر و مادری ست که دنبال دردسر هستند…
خلاصه داستان: پروفسور کیم، احتمال وقوع یک سونامی بسیار قوی در یک منطقهی تفریحی محبوب واقع در ساحل جنوبی کره را پیشبینی میکند. او تمام تلاش خود را میکند تا به مقامات و گردشگران هشدار دهد. اما …
خلاصه داستان: کانگ هه نا (Yoon Eun hye) تنها جانشین گروه کانگ سان است و مثل شاهزاده ای با خدمتکارانش زندگی میکند. پدر و مادر هه نا در یک حادثه هوایی کشته شدند و پدربزرگش او را بزرگ کرد. هه نا دختری خودسر و خودخواه است چون گرما و محبت رشد کردن در یک خانواده را تجربه نکرده. یک روز به طور ناگهانی با سو دونگ چان (Yoon Sang hyun) تصادف میکند. دونگ چان می خواهد از هه نا شکایت کند اما هه نا حاضر به عذرخواهی نمیشود و فقط به او پول میدهد. بعد از مدتی دونگ چان خدمتکار هه نا می شود و…
خلاصه داستان: ایلجیماکسی که به سود مردم مظلوم با اشراف فاسد میجنگد. مردم داستان شجاعت و دلیری اش را مشتاقانه بین هم بازگو میکنند. پدر ایلجیما او را در کودکی رها کرد و سرپرستیش را به یک پدر و مادر چینی واگذار کرد. حالا ایلجیما برای یافتن پدر و مادر واقعیش به کره برگشته …
خلاصه داستان: جی آئه، زنی کمی کم نور که زمانی ملکه دبیرستانش بود، دوست جوجه اردک زشتش بونگ سان همه جا او را دنبال می کند. سالها بعد، Ji-ae چیزی شبیه به این است، هرچند که درخشانتر از آن نیست، که توسط حرص و آز و خردهکاری غالب شده است. او...
خلاصه داستان: زندگی عالی جونگ این یک شبه از هم می پاشد، وقتی که تجارت خانواده اش شکست می خورد. نامزد ثروتمندش او را در قربانگاه رها میکند، پدرش به زندان فرستاده میشود و خانه خانوادگیاش از زیر دستانشان فروخته میشود.
خلاصه داستان: داستان سریال از بیست و سومین سال سلطنت شاه یوری پسر جومونگ شروع میشود شاه یوری برای مطیع کردن قبیله ی گیسان وارد جنگی با این قبیله میشود وموفق میشود با پیروزی در این جنگ قبیله ی گیسان را مطیع خود سازد. در همین حال همسر شاه یوری پسری برای او بدنیا می آورد. فرماندهان شاه یوری بعد از اتمام جنگ به علت افزایش بیش از حد قدرت شاه یوری توطئه قتل وی را میکنند اما شاه از این توطئه جان سالم به در میبرد فرماندهان که فکر میکنند شاه یوری مرده است به قصد تصرف پایتخت گوگوریو یا همان قلعه ی گونگنا به سمت این شهر رهسپار میشوند.
سر کرده گروه شورشیان بعد از ورود به پایتخت در محاصره شاه یوری و افرادش قرار میگیرد و کشته میشود و شورش خنثی میشود. شاه یوری بعد از این اتفاق به قصد دیدن پسرش به دیدن ملکه میرود ولی متوجه میشود که ساحره پسر او را با خود به معبد برده است شاه یوری رهسپار معبد میشود ولی حرفهایی از دهان ساحره میشنود که چهار ستون بدنش را به لرزه در می آورد. ساحره به شاه یوری میگوید که پسرش با طالعی شوم بدنیا آمده است ساحره به یوری میگوید که شاهزاده تازه به دنیا آمده باعث مرگ والدین و برادران و پسر خویش میشود و در نهایت گوگوریو را که به دست جومونگ کبیر بنا نهاده شده است به سرنگونی میکشاند، ساحره به یوری میگوید که باید پسرش را بکشد تا خدایان مانع این اتفاقات شوم شوند…