خلاصه داستان: تاکومی پس از از دست دادن همسرش میو ، زندگی آرامی را با پسر شش سالهاش یوجی میگذراند. یوجی بیوقفه به یاد قولی که مادرش به او داده بود میافتد: "یک سال دیگر، وقتی باران بیاید، دوباره با شما خواهم بود." در اولین سالگرد درگذشت او، تاکومی و یوجی در حال قدم زدن در جنگل هستند که با زنی روبرو می شوند که زیر باران ایستاده است او شباهت عجیبی به میو دارد، اما به یاد نمی آورد که او کیست یا در آنجا چه می کند.
خلاصه داستان: زو چینگ یو زنی سخت کوش و متمرکز است که در یک شرکت و در موقعیتی عالی مشغول به کار است. او 10 سال است که با فن یون شی رابطه دارد و قصد دارند که در آینده ای نزدیک با هم ازدواج کنند، اما وقتی متوجه می شود که فن یون شی با زن دیگری رابطه داشته، عصبانی میشود و تصمیم می گیرد نامزدیش را بهم بزند. او برای فراموشی این موضوع به بار میرود و در آنجا با مردی به نام مو لینگ زی آشنا میشود و …
خلاصه داستان: “جونگ هی وان” تمایلی به زندگی ندارد و بهصورت منزوی زندگی میکند. یک روز، دوست دوران کودکی و اولین عشقش، “کیم رام وو” در برابر او ظاهر میشود. او شش سال پیش فوت کرده و اکنون به یک فرشته مرگ تبدیل شده است. زمانی که کیم رام وو زنده بود، آنها بهترین دوستان هم بودند و به یکدیگر احساس داشتند، اما به دلایل شخصی هرگز احساسات خود را بیان نکردند. سپس حادثهای رخ داد که منجر به مرگ کیم رام وو شد. حالا، کیم رام وو به جونگ هی وان میگوید که تنها یک هفته تا زمان مرگش باقی مانده است. او همچنین توضیح میدهد که اگر میخواهد مرگی آرام داشته باشد، باید سه بار نام او را صدا بزند. اما جونگ هی وان که زندگی تنهایی را تجربه کرده، نمیخواهد دوباره از او جدا شود و نامش را صدا نمیزند…
خلاصه داستان: جیانگ شو بازرگان و دوست پزشکش شین یی هنگ، خانه های ارواح را برای فروش مجدد آنها خریداری می کنند. با این حال، اتفاقات ترسناکی شروع می شود و به نظر می رسد که هر خانه بخشی از یک معمای بزرگتر است. جیانگ شو، یی هنگ و پلیس یوان مو کینگ سعی در حل این معما دارند و …
خلاصه داستان: با وجود این که یوان شیا در سختیها بزرگ شد، اما همیشه به گرمای خورشید علاقه داشت. او و وی زیچی در جستجوی خوشبختی، در هر دو جهت حرکت میکردند، از زمان و مکان عبور میکردند و بارها و بارها در جهانهای موازی یکدیگر را نجات داده و عاشق یکدیگر میشدند. در نهایت، آنها به سوی دیگر جهان میرسند و…
خلاصه داستان: این سریال روایتگر ماجرای یون فی فی، شکارچی ارشد شش فرقه، و گو لین یوان، یکی از اعضای برجسته باند چیانکون است. این دو از ابتدا دشمنان سرسختی بودند و در اولین برخوردشان با یکدیگر درگیر شدند. اما پس از افشای یک راز، مشخص شد که آنها در واقع عاشقانی بودند که سالها پیش از هم جدا شده بودند. به همین دلیل پس از آن، دیگر نمیتوانستند از یکدیگر دور بمانند و در شرایط سخت به هر قیمتی کنار هم ماندند. با بازگشت این دو به یکدیگر، رازهای پنهان گذشته به تدریج آشکار میشود.
خلاصه داستان: ژوانگ هانیان که در کودکی رها شده و در روستا بزرگ شده بود، به خانوادهاش در پایتخت بازمیگردد و نظر فو یونشی، قاضیای که به دنبال همسری شایسته است، را جلب میکند. با نزدیکتر شدن آنها، هانیان در میان پیوندهای خانوادگی گرمایی تازه مییابد و رابطهشان عمیقتر میشود. ولی
خلاصه داستان: داستان سو دونگ جو، رهبر دبیرخانه گروه داسان، که به ظاهر وفادار به شرکت است، اما بلندپروازیهای پنهانی برای تصاحب آن دارد؛ از طرفی یوم جانگ سان، استاد حقوق و چهرهای بانفوذ در سیاست کره، کسی است که از کنترل مطلق پول و قدرت لذت میبرد.
خلاصه داستان: شوتا کادوماتسو که به امید پیدا کردن مرد آینده اش به مدرسه ای پسرونه منتقل میشه ، اما به بدترین کلاس مدرسه که مملو از احمقا و بازنده هاست منتقل میشه ...