خلاصه داستان: اوکادو آکیها 27 ساله با خودش عهد کرده مجرد بماند. تا اینکه از موموسه شو 30 ساله پیشنهاد یک ازدواج ظاهری دریافت میکند. موموسه میخواهد بنا به دلایلی شرایط یک فرد متاهل را به دست بیاورد…
.
خلاصه داستان: نینومیا میناتوکارآگاه پلیس استان کاناگاوا است. وقتی بچه بود پدر و مادرش فوت کردند. زندگی او به ویرانه تبدیل شد ونمی توانست به مردم اعتماد کند، اما با دختری به نام یوکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما ناگهان یوکا در حالی که باردار بود در یک تصادف مرموز کشته میشود و...
خلاصه داستان: تاکابایاشی ماتسوری متوجه میشود که به دلیل یک بیماری لاعلاج فقط 10 سال برای زندگی فرصت دارد. او تصمیم می گیرد که به زندگی خود بپردازد و عاشق نشود ، اما در یک دورهمی مدرسه با مانابه کازوتو ملاقات می کند...
خلاصه داستان: ساکو پس از مرگ دوست پسرش یوسوکه در یک تصادف رانندگی، دچار ناامیدی عمیق می شود. چند ماه بعد، او ناروسه را که از یوسوکه پیوند قلب دریافت کرده بود، ملاقات می کند و اکنون او چیزی برای ساکو در قلب خود احساس می کند…
خلاصه داستان: داستان شب کنسرت بزرگ گروه ترزتو اتفاق میفته که ماتسوری بعد از قطع ناگهانی برق کل سالن رو باهم متحد میکنه از اتفاق همون شب آزوسا اعتراف میکنه که دیگه او رو به چشم خواهر نمیبینه و دوستش داره از طرف دیگه پیشنهاد بازی در فیلمی که دوست دوران کودکی ماتسوری سوبارو هم توش بازی میکنه بهش داده میشه حالا باید دید این مثلث عاشقانه بین این سه ایدول چطور پیش میره
خلاصه داستان: در یکی از روزهای عادی، فردی با شرکت راهآهن ملی ژاپن تماس میگیرد و تهدید میکند که در قطار سریعالسیر شینکانسن هیکاری ۱۰۹، بمبی کار گذاشته که در صورت کاهش سرعت قطار به زیر ۸۰ کیلومتر در ساعت، منفجر خواهد شد. او برای اثبات جدیت خود، بمبی مشابه را در یک قطار باری منفجر میکند. اکنون، با بیش از ۱۵۰۰ مسافر در خطر از جمله یک زن باردار، پلیس، راننده قطار و مسئول کنترل کوراموچی باید راهی برای خنثیسازی و نجات جان مسافران پیدا کنند.
خلاصه داستان: پس از مرگ مادر سایموری، پدرش دوباره ازدواج کرد. از آن زمان، سایموری مورد آزار و اذیت نامادری و خواهر خوانده کوچکترش قرار گرفته است. او چاره ای جز تحمل روزهای دردناک خود ندارد. با بدتر شدن اوضاع، به او اطلاع داده می شود که با کودو کیوکا ازدواج خواهد کرد؛ فرمانده ای نظامی که به بی رحمیش بودن شهرت دارد…
خلاصه داستان: در یک آپارتمان کوچک توکیو ، آکیرا دوازده ساله پس از ترک مادرشان و هیچ نشانه ای از بازگشت نشان نمی دهد. باید از خواهران و برادران جوان خود مراقبت کند
خلاصه داستان: یوکیمو که شوهرش بدون هیچگونه اخطار و یا دلیل خاصی دست به خوکشی زده و همسر جوان و فرزند تازه متولد شده خود را تنها میگذارد. یومیکو پس از مدتی دوباره ازدواج کرده و از اوزاکا به یک دهکده ماهیگیری کوچک نقل مکان میکند اما…