خلاصه داستان: یوکیمو که شوهرش بدون هیچگونه اخطار و یا دلیل خاصی دست به خوکشی زده و همسر جوان و فرزند تازه متولد شده خود را تنها میگذارد. یومیکو پس از مدتی دوباره ازدواج کرده و از اوزاکا به یک دهکده ماهیگیری کوچک نقل مکان میکند اما…
خلاصه داستان: هیروکو یک روز در حالی که سعی دارد سیبی را از درخت بگیرد با کوجی ملاقات می کند. سپس، آنها چندین بار در پارک ملاقات می کنند، تا زمانی که او متوجه می شود که کوجی نمی تواند صحبت کند یا بشنود. او زبان اشاره ژاپنی را یاد می گیرد تا بتواند حرفای کوجی را بفهمد...