خلاصه داستان: با وجود این که یوان شیا در سختیها بزرگ شد، اما همیشه به گرمای خورشید علاقه داشت. او و وی زیچی در جستجوی خوشبختی، در هر دو جهت حرکت میکردند، از زمان و مکان عبور میکردند و بارها و بارها در جهانهای موازی یکدیگر را نجات داده و عاشق یکدیگر میشدند. در نهایت، آنها به سوی دیگر جهان میرسند و…