خلاصه داستان: گو لیو سو، بنیانگذار سختگیر و کمالگرای یک برند جواهرات، بهطور تصادفی شبی را با لو شینگ چن، وارث بیخیال و خوشگذران، میگذراند. روز بعد، با ناباوری میبیند که او منشی شخصیاش شده است! از رقیب تا همکار ناخواسته، درگیری میان آن دو کمکم به احساسی ناگفته تبدیل میشود؛ جایی که استعداد و شیمی میانشان، آنها را بیش از آنچه انتظار داشتند به هم نزدیک میکند.