خلاصه داستان: یونتیان هه، جوانی که تنها در کوهستان بزرگ شده درحال شکار گراز با دختری زیبارو، هان لینگشا، ملاقات میکند. این دختر از نوادگان فرقه کاشفان مقبره که طول عمر کوتاهی دارند، میباشد. لینگشا برای یافتن علت فوت والدینش و سرگشایی راز گذشته، تیانهه را با خود همسفر میکند.در این سفر آنها با دخترخوانده دادرس شویانگ، لیو منگلی که گویا با پدر تیانهه ارتباطاتی دارد که درضمن دختری جنگجو با شخصیت مهربان است؛ آشنا میشوند.