خلاصه داستان: هوآ ژی، یک دختر اشرافی شجاع و باهوش، با الهام از مولان، از او انتظار می رود که زندگی آرامی داشته باشد، همه چیزهایی را که آموخته است به کار می گیرد، اما هرگز نتوانسته است برای نجات خانواده اش در زمان وقوع تراژدی استفاده کند و تمام خصوصیات آنها را از بین ببرد...
خلاصه داستان: از مای چنگهوان خواسته میشود با دوست پسر شین جیالیانگ ازدواج کند، اما اختلافات اقتصادی خانوادههایشان باعث عدم تعادل در رابطه میشود. دگرگونی چنگهوان توسط مادربزرگش که مسئولیت مهم هتل را به او میدهد شناسایی میشود...
خلاصه داستان: در یک جهان تخیلی نژاد بشری به قبایل روح ، وهم و برف حکومت میکنه نوادگان نجیب زاده این قبایل با اهدافی مختلف به قصر میان و در حرمسرای امپراتور درگیر جنگ بقا و قدرت و عشق و انتقام میشن
خلاصه داستان: لیو، ارباب یانگ شان، با مردمش با شرارت جنگید تا زمانی که مجروح شد. او که توسط شاهزاده کوی نجات یافت، خاطرات خود را از دست داد و او را با شوهرش اشتباه گرفت. با باز کردن یک مغازه چینی، آنها از دربار حمایت کردند، تا زمانی که هویت فاش شد با راهزنان مبارزه کردند.
خلاصه داستان: مادر بزرگ و نوه که شخصیتایی کاملا متضاد هم دارن مادربزرگ حسابی اجتماعیه درحالیکه نوه کاملا درونگراست و از اتفاق وابستگی زیادی بهم دارن اما خیلی وقته از هم فاصله گرفتن تا اینکه به خاطر اتفاق غیرمنتظره ای روحشون با هم عوض میشه و زندگی همدیگه رو تجربه میکنن...
خلاصه داستان: دو دانشجوی کالج به نام های لین توو و آن ژی کوئه عاشق هم می شوند اما زمانی که لین توو مبتلا به ALS تشخیص داده می شود با یک چالش روبرو می شوند. با وجود این بیماری، او شجاعانه مبارزه می کند و با انعطاف پذیری و اشتیاق خود برای زندگی به دیگران الهام می بخشد.
خلاصه داستان: بازرس متکبر سرد و شاهزاده های شمالی که سر تعقیب یه اهریمن بهم برمیخورن و عاشق میشن اما به خاطر صلح و آرامش مردم از هم جدا میشن اما چند سال بعد دوباره هم رو میبینن باید دید درنهایت این تقدیر ماندگار به کجا میرسه ...
خلاصه داستان: دونفر که با کلیک روی یه تبلیغ آنلاین به دنیای شیاطین میرن یکی جای پادشاه شیاطین رو میگیره و اون یکی ژنرال قدرتمند و نفر دوم قبیله میشه اما هیچکدوم قدرت جادویی ندارن و برای اینکه لو نرن و کشته نشن تصمیم میگیرن باهم همکاری کنن تا یه جوری بتونن به دنیای خودشون برگردن...