خلاصه داستان: در سریال چینی عشق در میان ابرها: در گردهمایی سالانه «چینگیون» در قلمرو ششگانه “هِشو”، جی بوزای — جنگجویی از اعماق “جیسینگ” با گذشتهای تاریک — موفق میشود مینگ یی، الههی سرد و شکستناپذیر نبرد را که هفت سال پیاپی سلطهگر میدان بود شکست دهد. در یک شب، جی بوزای به ستارهی درخشان و نامآور جیسینگ تبدیل میشود. در همین حال، مینگ یی که نمیخواهد هویت واقعیاش آشکار شود، چهرهاش را پنهان کرده و در لباس یک رقاصه به او نزدیک میشود. در پسِ نقابهایی که هر دو بر چهره دارند، بازی خطرناک و هیجانانگیزی از فریب و دلدادگی میانشان آغاز میشود.
خلاصه داستان: کانگ یون سو، زن خانهداری است که برای نجات شوهر بیمارش، ناخواسته وارد دنیای قاچاق مواد مخدر میشود. او با لی گیونگ، معلمی جوان و جذاب که شبها مواد به نوجوانان ثروتمند میفروشد، همراه میشود. این دو در پی یک حادثه غیرمنتظره با یکدیگر شریک شده و وارد ماجرایی پرخطر و جنایی میشوند.
خلاصه داستان: یک دیدار اتفاقی، خانواده «شن» را به شهر «یونگآن» میکشاند، جایی که با «لین یان»، قاضی شهر، آشنا میشوند. سفر آنها به داستانی خیالانگیز از طعمهای لذیذ، آیینهای محلی و عشقی غیرمنتظره تبدیل میشود.
خلاصه داستان: سوسوکه فوجیوارا نماینده جدید فروشگاه شکلات «لو سوور» و پسر یک تاجر بزرگ، به دلیل ترس از آلودگی نمیتواند دیگران را لمس کند. لی هانا شکلاتساز ماهر به دلیل ترس از نگاه مستقیم، هویت خود را مخفی میکند. این دو که هر دو با اضطرابهای خاص خود دست و پنجه نرم میکنند، از طریق عشق به شکلات با هم آشنا میشوند و رابطهای چالشبرانگیز و دلنشین را آغاز میکنند. آیرین روانشناس مشهور، به آنها کمک میکند تا بر مشکلاتشان غلبه کنند، در حالی که خود با مشکلات شخصیاش دست و پنجه نرم میکند. هیروشی، دوست قدیمی سوسوکه و صاحب بار «براش»، نقش مهمی در زندگی آنها دارد.
خلاصه داستان: داستان درباره زندگی دو دختر جوان در دهه 1980 است؛ یکی صادق و سخت کوش با آرزوهای بزرگ و دیگری پرجاذبه اما درگیر خانواده ای نابسامان. هر دو عاشق پسری ثروتمند و خوش چهره میشوند که خودش هم مشکلات روحی عمیقی دارد.
خلاصه داستان: داستان در یک خانه به سبک غربی در محله فرانسوی شانگهای جریان دارد و چندین دهه دگرگونی را در بر میگیرد. این خانه که زمانی محل زندگی خانواده «لین» بود، در دهه ۱۹۳۰ به بیمارستان زنان و زایمان تبدیل میشود و پس از تأسیس جمهوری خلق چین در دهه ۱۹۵۰ به کارخانهای تغییر کاربری میدهد. تا دهه ۱۹۹۰، این مکان به ساختمانی چندمنظوره بدل میشود؛ جایی که هر دوره، داستانهای تازهای از مردمانی که از درهای آن گذر میکنند، رقم میزند.
خلاصه داستان: سون وو هه زمانی یک بازیگر کودک محبوب بود اما اکنون نویسنده و گلفروش است. پس از سالها با اولین عشقش، سونگ جه یون، دوباره روبهرو میشود. جه یون که زمانی از خانوادهای ثروتمند بوده اما اکنون برای موفقیت میجنگد، برای رسیدن به اهدافش وارد زندگی وو هه میشود و آرامش او را به هم میزند. این ملاقات، گذشته هر دو را زنده کرده و باعث تغییر در مسیر زندگیشان میشود.
خلاصه داستان: وقتی جین شیو توی نبرد پینگ لینگ شکست خورد.کماندار زن لباس قرمز، فو یی شیائو،با یک تیر فوقالعاده به بزرگترین شاهزاده سو شا،فنگ سوی گه شلیک کرد و اینجوری سرنوشت نبرد رو تغییر داد.اما بعد از نبرد،فو یی شیائو بطور تصادفی از یه صخره سقوط کرد و تمام حافظهاش رو از دست داد.فنگ سوی گه هم تحت تعقیب بود و حسابی خسته شده بود. بطور اتفاقی،این دو دوباره توی ویلا ژنگ نیان همدیگه رو ملاقات کردند. وقتی فنگ سوی گه به فو یی شیائو که حافظهاش رو از دست داده بود نگاه کرد، حس کرد که یه چیزی این وسط مشکوکه.بنابراین تصمیم گرفت که فو یی شیائو رو با خودش ببره تا راز پشت پرده این ماجرا رو پیدا کنه. این دو همچنین سفری رو شروع کردند تا توطئه بین دو کشور رو کشف کنن
خلاصه داستان: سرنوشت طوفانی سه نفر در اطراف رودخانه «گیونگ گانگ» به هم گره میخورد؛ جایی که تمام پول و کالاهای چوسان از آن عبور میکنند. «جانگ شی یول» مردی به درد نخور است که گذشته اش را پنهان میکند. «چوی اون» فردی با اصول و درستکار است که رهبری یک گروه تجاری را بر عهده دارد. «جونگ چون» یک مقام دولتی است که میخواهد فساد موجود در اطراف رودخانه گیونگ گانگ را از بین ببرد. خود رودخانه زمانی پاک و آبی بود، اما اکنون به رودی تیره و گل آلود تبدیل شده که نماد بیقانونی و فساد چوسان است.
خلاصه داستان: داستان درباره بازیگر گمنامی است که پس از از دست دادن خانوادهاش در یک کلاهبرداری فیشینگ، برای گرفتن انتقام مادرش با استفاده از فناوری دیپ فیک به یک باند بزرگ فیشینگ صوتی نفوذ میکند.