خلاصه داستان: دختری که وارث شرکت بزرگ هواپیمایی در چین عه ، نامزد و نامادریش بهش خیانت میکنن اما دوباره متولد میشه و حالا او از این فرصت برای انتقام استفاده میکنه...
خلاصه داستان: در یک ازدواج بدون عشق و از پیش تعیینشده، فو یانچنگ و شنگ میان تصمیم به طلاق میگیرند. اگرچه یک برخورد غیرمنتظره و صمیمانه باعث سوءتفاهمهای عمیقتری میشود، اما زمانی که فو یانچنگ متوجه میشود شنگ میان در واقع همان “پنی” است از اعمالش پشیمان شده، تلاش میکند تا دوباره قلب او را به دست آورد.
خلاصه داستان: بای شو، کوچکترین دختر عمارت ژنرال، عهد کرد که با پرورش جاودانگی دِین خود را ادا کند. در مسیر جستجوی جاودانگی، بهطور غیرمنتظرهای خدای قدرتمند شیاطین، فان یوئه، را نجات داد. آنها که در ابتدا غریبه بودند، کمکم از رابطهای بر پایه فریبکاری متقابل به احساسی واقعی رسیدند و در نهایت هر دو عاشق یکدیگر شدند. با وجود موانع فراوان، عشقشان به اندازهای قوی بود که تمام محدودیتها را پشت سر گذاشته و سرانجام توانستند یکدیگر را بهراستی در آغوش بگیرند
خلاصه داستان: دختر یک تاجر که خانواده اش را طلاق می دهد، یک تجارت گل صد تومانی را با وزیر جیانگ چانگ یانگ راه اندازی می کند. در میان آشفتگیهای سیاسی، او پناهگاههایی برای زنان ایجاد میکند، از خدمات جیانگ حمایت میکند و آنها رابطهای عاشقانه برقرار میکنند.
خلاصه داستان: بک کانگ هیوک جراح نابغهای است که تیم ویژهی فوریتهای پزشکی را در بیمارستان دانشگاهی رهبری میکند. او با وجود شخصیت سرسخت و جسورش، این تیم را از حالت بیتحرکی به گروهی فعال و کارآمد تبدیل میکند که مستقیما در میدان عمل حاضر شده و جان انسانها را نجات میدهند. اعضای تیم او شامل یانگ جه وون، پرستار چون جانگ می، و رزیدنت بیهوشی پارک کیونگ وون هستند. با اینکه این تیم بیماران زیادی را نجات میدهد، اما فعالیتهایشان بیمارستان را با مشکلات مالی مواجه میکند.
خلاصه داستان: یک داستان عشقی جدید زمانی رخ می دهد که خواستگار نوجوان کیتی با دوست پسر راه دور خود در همان مدرسه شبانه روزی که مادر فقیدش در آن تحصیل می کرد، ملاقات می کند.
خلاصه داستان: داستان کشف حقیقت در شبی که همه چیز در هم تنیده میشود، شبی که مین ته با جسد برادرش روبرو میشود ، همسرش ناپدید میشود و کتاب رمانی که همه این اتفاقات را پیشبینی کرده بود..
خلاصه داستان: یانگ سای وی که روز عروسیش توسط شانگ گوان ژه دزدیده میشه و چهره هاشون باهم عوض میشه و شب عروسی شانگ گوان ژه با چهره ی یانگ سای وی کشته میشه و اون فکر میکنه مردی که قرار بوده باهاش عروسی کنه قصد کشتنش رو داشته ولی بعد متوجه میشه که اون عمیقا دوساش داشته و افراد دیگه ای پشت پرده ی ماجرای این دو نفرن
خلاصه داستان: یک روز، هیون جون، افسر پلیسی که با مادر و دخترش زندگی می کند، پس از اصابت صاعقه به قدرتی فوق العاده دست می یابد. بعد از این اتفاق، هیون جون متوجه می شود که افراد دیگری هستند که با او شرایط مشابهی را پشت سر گذاشته اند و در موقعیت های غیرمنتظره ای درگیر می شود. آیا او میتواند موفق شود، هم به عنوان پدری که با دخترش مشکل دارد و هم به عنوان یک پلیس با یک ابرقدرت که مشتاق دستگیری یک جنایتکار شیطانی است؟