خلاصه داستان: ون هنگ که در شهر کوچکی به نام جیانگ نان بزرگ شده در ۱۷ سالگی پس از آگاهی از هویت واقعی خود به عنوان وارث یک خانواده ثروتمند غافلگیر میشود. در آنجا او با یان شی، مرد جوان، مغرور و باهوشی آشنا می شود. رابطه این دو رفته رفته صمیمی میشود اما درست زمانی که یان شی و ون هنگ مشتاقانه منتظر آینده مشترک خود بودند، یان شی به علتی به آمریکا میرود و بعد ۷ سال دوباره همدیگر را میبینند اما این بار پزشکان تشخیص میدهند که یان شی به سرطان مبتلا است…