خلاصه داستان: داستان دربارهی قاتلی حرفهای به نام مانتیس است که بعد از مرگ رئیس شرکتش، تصمیم میگیرد از آن مجموعه جدا شود و راه تازهای شروع کند. او دوستی قدیمی به نام جی دارد که خودش قاتلی خطرناک است، اما از شرکت اخراج شده و رابطهای پیچیده با مانتیس دارد. در این میان، دوک گو، استاد سابق مانتیس و یکی از بنیانگذاران شرکت، دوباره به صحنه برمیگردد تا شرکت را اداره کند و مانتیس را دوباره به خدمت بگیرد.