خلاصه داستان: ریو سان یک ستاره محبوب است که همیشه مورد توجه بوده؛ زندگی او عالی بنظر می رسد اما سخت گیری های صنعت سرگرمی باعث می شود او خودکشی کند. از طرفی ایم سول کسی است که یک سانحه در کودکی باعث شد از رویاهایش دست بکشد؛ اما شنیدن آهنگ های ریو سان به او آرامش داد و از همان زمان طرفدار سرسخت او شد. بعد از شنیدن خبر خودکشی، او به طور معجزه آسایی به 15 سال قبل می رود و برای جلوگیری از آینده غم انگیز ریو سان تلاش می کند…
خلاصه داستان: کیم دوک پال یک گانگستر 47 ساله و مرد شماره 2 گروه خود است. او به خاطر پدر و مادر فقیرش درس نخوانده، اما آرزوی تحصیل در دانشگاه دارد. یک روز، کیم دوک پال، مرد جوانی به نام سونگ یی هون را می بیند که قصد دارد خود را بکشد. در آن زمان، روح کیم دوک پال، وارد بدن دانش آموز 19 ساله دبیرستانی می شود؛ کسی که قربانی قلدری و خشونت بوده و همین باعث شده بخواهد جان خود را بگیرد…
خلاصه داستان: او که توسط رئیسش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، شبانه روز کار می کند،تنها چیزی که لازم است شیوع زامبی است تا او در نهایت احساس زنده بودن کند.
خلاصه داستان: گروهی از دانش آموزان در جریان شیوع ویروس زامبی در مدرسه خود به دام می افتند. آنها ناامیدانه سعی می کنند تا تبدیل به زامبی نشده و از مدرسه خود فرار کنند…
خلاصه داستان: سه سال بعد، ناکسو همچنان ساکنان داهو را تعقیب می کند. جانگ اوک، جابجاییهای روح را نابود میکند. جین بو یون به دنبال برهم زدن نقشه های مادرش است: ازدواج اجباری و تولد یک وارث آینده جینیوون.
خلاصه داستان: مینگ وی یک مترجم پاره وقته که عاشق بازیگری است. او به طور غیرمنتظره ای به عنوان نقش اول زن در سریال جدید بازیگر برنده جایزه مو تینگ ژو انتخاب میشود. داستان سریاله، داستان عشق بین یک شاهزاده خانم و یک استاد در سلسله مینگ با بازی مو تینگ ژو است. همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه یک تصادف رانندگی باعث میشود که مو تینگ ژو خاطرات خود را از دست بدهد و فقط مینگ وی را که به عنوان شاهزاده خانم در سریال بسیار از او محافظت می کرد را به یاد آورد.
خلاصه داستان: "هندوانه درخشان" داستان پسری را روایت می کند که زندگی دوگانه ای را بین یک دانشجوی مدل و یکی از اعضای گروه دارد که به اشتباه زمان می افتد و با پدر 18 ساله خود ملاقات می کند. این دو در آنجا دوستی خواهند ساخت.
خلاصه داستان: وقتی یک نجیب زاده بیوه چوسون ربوده می شود و در چاهی پرتاب می شود، معلوم می شود که این چاه دروازه ای برای سئول امروزی است. او خارج از عنصر خود، با یک چابول سرد که دقیقاً شبیه شوهر متوفی اش است، وارد ازدواج می شود.