خلاصه داستان: در جهان خدایان ، خدای گلها ، نوزاد تازه بهدنیا آمدهش«جینمی» را طلسم عشق میکند تا نتواند عاشق شود و زجر و اندوه عشق را تجربه کند. او را در قطره آبی در سرزمین گلها پنهان میکند. اما قلم تقدیر [سرنوشت عشق] را رقم زده است. و این داستان روایتکننده عشق و جنون، گذشت و فداکاریست.
خلاصه داستان: داستان دربارهی رقابت بی امان میان اعضای «شیکگوپا»، بزرگترین سازمان در شهر یونگدو است. در آستانهی انتخاباتی برای تعیین رئیس بعدی، اعضای این گروه در حالی که هر کدام دنبال رویا ها و جاه طلبی های خود هستند، با رقابتی عجیب و معکوس، سعی میکنند این مقام را «به گردن هم بیندازند» و آن را به دیگری پیشنهاد کنند.
خلاصه داستان: مان سو پس از اخراج ناگهانی از شغلی که 25 سال برایش زحمت کشیده بود، در آستانه از دست دادن خانه و خانواده قرار میگیرد. او با نا امیدی تلاش میکند موقعیتی ارزشمند در شرکت «مون پیپر» به دست بیاورد، اما میداند که رقیبان دیگری هم هستند که صلاحیت مشابهی دارند. پس نقشهای میکشد: ایجاد یک شرکت جعلی و حذف رقیبانش یکی پس از دیگری.
خلاصه داستان: یک ادغام عجیب در دانشگاه باعث میشود که دانشکده مهندسی کامپیوتر و دانشکده مدلینگ با هم ترکیب شوند. دانشجویان این دو رشته شروع به تحصیل مشترک میکنند. کانگ مین هاک که در رشته مدلینگ تحصیل میکند، پس از حضور در یک برنامه ی عاشقانه، بیش از یک میلیون دنبال کننده در شبکه های اجتماعی به دست آورده است. او شخصیتی جذاب دارد و میتواند اطرافیانش را به راحتی مجذوب خود کند. در مقابل، جو یون سان برترین دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر است. او توانایی فوق العادهای در حل سریع مسائل دارد، اما یک ضعف بزرگ دارد: با کوچکترین خطا، کاملا از حرکت بازمیایستد. او بیشتر وقت خود را پای کامپیوتر میگذراند و هیچ علاقهای به روابط عاشقانه ندارد. در ابتدا، این دو نفر به شکلی غیرمنتظره درگیر یکدیگر میشوند، اما به مرور زمان، رابطه ای عاشقانه میانشان شکل میگیرد.
خلاصه داستان: از زمانی که کیم نام سو به یک شرکت بزرگ پیوست، بیوقفه برای شرکت و خانوادهاش کار کرد. در نتیجه اکنون در جایگاه مدیر بخش قرار دارد و خانهای متعلق به خودش دارد. اما او در نقطه عطف زندگیاش قرار میگیرد؛ چراکه ناگهان همه چیزهایی را که ارزشمند میدانست، از دست میدهد. در نهایت، پس از سفری طولانی، خودِ واقعیاش را کشف میکند.
خلاصه داستان: داستان دربارهی سونگ وو یون، دختری دبیرستانی با اعتماد به نفس پایین است که در خانه نادیده گرفته میشود. او به طور اتفاقی با گروه هنری «اسپیریت فینگرز» آشنا میشود و با پیوستن به آنها، با تشویق و حمایت اعضا کمکم اعتماد به نفسش رشد میکند. در این مسیر، افراد دیگری مثل نام گی جونگ نیز به خاطر آشنایی با او مسیر آیندهشان را دوباره مرور میکنند.
خلاصه داستان: هان جونگ وو، خوانندهای تازهکار با روحیهای حساس، با مشکلات زندگی روزمره دستوپنجه نرم میکند. یو چه رین، اینفلوئنسر مشهور، زندگیای رویایی در فضای مجازی دارد، اما پشت آن، واقعیت پنهان است.
خلاصه داستان: داستان درمورد دختری از یه خاندان معتبره که در شونزده سالگی با مردی که تاحالا ندیده رسما ازدواج میکنه و رابطه اشون در حد اینه که هر سال روز تولدش پنجاه میلیون هدیه میگیره تاااینکه دختر بعد از ده سال تصمیم میگیره به توکیو بره و اولین بار که شوهرش رو میبینه ازش درخواست طلاق کنه اما وقتی بهم برخورد میکنن شوهرش جذب او میشه نمیخواد طلاقش بده حالا نبردی عاشقانه بین زن و شوهر شروع میشه
خلاصه داستان: ناکاماچی آسوکا به آرزوش که معلم شدن بود رسید. ولی بنا به دلایلی مجبور شد از آرزوش دست بکشه. حالا پس از چند سال با دیدن آگهی استخدام و به امید داشتن غذا و جای خواب به محل آگهی میره و استخدام میشه. خوابگاهی که برای اعضای یک گروه پسرونه به اسم “بلوم” هست. این پسرا…
خلاصه داستان: موتومیا یوری بعد از یک تصادف، وقتی به چشم بقیه نگاه میکند ذهن آنها را میخواند. این قابلیت باعث شده موتومیا بدون اینکه بخواهد احساسات واقعی مردم را بفهمد و اغلب اوقات آسیب ببیند. به همین علت او از نزدیک شدن به افراد دوری می کند و فکر میکند هیچوقت نتواند زندگی عاشقانه ای تجربه کند. تا اینکه یک روز با یون ته اوه، یک دانشجوی کره ای آشنا می شود.