خلاصه داستان: هورنکلاو، قاتلی سالخورده و افسانهای، پس از دههها قتل بیاحساس، درگیر احساسات جدیدی نسبت به دامپزشکی به نام کانگ و دخترش میشود. در همین حال، تو-وو، قاتل جوانی که شیفتهی اوست، با دیدن این تغییر در هورنکلاو، دچار خشم و سردرگمی میشود.
.