خلاصه داستان: در شهر پرهیاهوی گوانگپینگ، جایی که انسانها و شیاطین در کنار هم زندگی میکنند، بان شیای جوان و ثروتمند، چشمانی غیرعادی دارد که سایههایی را میبیند که برای دیگران ناپیداست. با اینکه رفتاری شایسته و شخصیتی ملاحظهکار دارد، دیگران او را «دیوانه» مینامند. وقتی بان شیا راز پسرخالهاش را کشف میکند، با شکارچی شیاطین، شوان یه، آشنا میشود؛ بوسهای آرام از سوی او، دنیایی را پیش چشم بان شیا میگشاید که در آن انسانها و شیاطین همزیستی دارند. آن دو، دست در دست هم، به بررسی پدیدههای مرموز شهر گوانگپینگ میپردازند و…