خلاصه داستان: سه دوست باهم یک هتل رو راه اندازی میکنن. 30 سال بعد از راه اندازی هتل ما دونگ شان به یک بیماری مبتلا میشه، هان ده چانگ فوت میکنه و سونگ تیان مینگ پسرش رو از دست میده! ما دونگ شان که رییس هتله از دخترش “ما که آی” میخاد تا برگرده به کشورش تا هتل رو به ارث ببره و کنترل رو به دست بگیره. در همین حین “ما که آی” دچار یه تصادف میشه و این تصادف باعث میشه که قدرت دیدن آینده رو بدست بیاره…